در حالیکه داشت نفس نفس میزد ساعت 13.05 سراسیمه وارد کلاسی شد که از ساعت 13.00 شروع شده بود.
در حالیکه تنفر و اشمئزار و کینه از لابلای کلمه به کلمهی حرفاش و لحنش میزد بیرون گفت:
"
همیشه یادم میمونه که ما رو مجبور میکنی اینجوری از پای اتوبوسها بدویم تا کلاس که غیبت نخوریم!!!"
لحنش طوری بود که اگر دستش به من میرسید و توانش رو داشت قطعات بدنم رو به تکههای مساوی یک سانتی متری تقسیم میکرد و جلوی وحوش اطراف دانشگاه مینداخت و بعد هم دور اون وحوشی که داشتن قطعات یک سانتی متری جنازهی منو با ولع میبلعیدن آتیش روشن میکرد و جشن سرخپوستی راه مینداخت! یا دیگه دست کم منو با شیوههایی که فقط توی فیلمای کوئنتین تارانتینو میشه ازش سراغی گرفت میکشت!
کور شم اگه دروغ بگم. دقیقاً وقتی میگفت
"همیشه یادم میمونه...."
یه همچین حسی توی کلامش بود در خصوص تاریخ تشکیل کلاسها در دانشگاه آزاد خرمآباد...
ما را در سایت در خصوص تاریخ تشکیل کلاسها در دانشگاه آزاد خرمآباد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 5snshahrokhie بازدید : 28 تاريخ : شنبه 27 آبان 1402 ساعت: 14:08